16 décembre 2007

وصیتنامه

بر پلکهای من بنویسید عاشق است
بر گونه و دهن بنویسید عاشق است

بر روی روح من که سبکبال می رود
هنگام پرزدن بنویسید عاشق است

وقتی که روح من همه از جسم پر کشید
بر روی پیرهن بنویسید عاشق است

تا مرده شوی بر سر نعشم نیامده
بر هفت بند تن بنویسید عاشق است

وقتی که با شراب مرا غسل داد و رفت
بر قالب بدن بنویسید عاشق است

بعداً به اشکِِ لاله مرا شست و شو دهید
[یا عطر نسترن ـ [بنویسید عاشق است

وقتی برای گریه و ماتم نمانده است
جای گریستن، بنویسید عاشق است

نه وقت شیون است، نه وقت گریستن
وقت جدا شدن بنویسید عاشق است

بر بازوی چپم بکشید عکس زال را
با یاد تهمتن بنویسید عاشق است

با جوهر شرابی و مستِ نگاه مرد
با سرمه های زن، بنویسید عاشق است

من هیچ احتیاج ندارم به سنگ قبر
روی خودِ کفن بنویسید عاشق است

ساده، سفید رنگ، بدون نشان و خط
بی هیچ فوت و فن بنویسید عاشق است

بعداً که آتش آمد و من دوزخی شدم
در حین سوختن بنویسید عاشق است

تا سوختم به جرم گناهان عاشقی
حین گداختن بنویسید عاشق است

بر گور من به رقص در آیید و کف زنید
دَن دَن دَدَن دَدَن...، بنویسید عاشق است

بر خاک من سرود بخوانید روز و شب
درباره ی وطن بنویسید عاشق است

بر آب و خاک و آتش و سنگ و درخت و گل
بر باد و بر چمن بنویسید عاشق است

فرقی نمی کند به کدامین زبان، ولی
با «دوست داشتن» بنویسید عاشق است