20 mai 2010

پرنده

پرنده همان است
که همیشه
به احترامش خم می شویم
! و سنگ بر می داریم

12 mai 2010

روی میز

تقویم گیج و آینه بیمار روی میز
من خسته ام از این همه تکرار روی میز 

یک ساعتِ غبار گرفته، عبوس و سرد
دلشوره های کوچه و بازار روی میز
 
یک مشت شعر، چند غم و چند جمله اشک
دلشوره های کوچه و بازار روی میز

غم چون غبار در همه جا لانه کرده است
بر سقف، در هوا، روی دیوار روی میز

با یک مداد ساده، سه تا حرف می کشم
با ـ عین و شین و قاف ـ و غم یار روی میز

بعداً مداد شمعی از راه می رسد
پروانه ای و کاغذ آ ـ چار روی میز

شکلی ز گیسوان پر از موج موج یار
در دود حلقه حلقه ی سیگار روی میز

دریا و موج شاهد لبریزی منند
از شور و از ترانه ی بسیار روی میز

یک دسته از گل کلماتم سیاه و سرخ
یک دسته مثل سرو و سپیدار روی میز

هفتاد و هفت مرتبه عاشق شدم ولی
دارم هزار زخم ز هر بار، روی میز

در راه سربراه، من و کفشهای من
در بین راهم و کت و شلوار روی میز

! جامی دگر ؟ بله بله، بی میل نیستم
! جامی که افکند من هشیار روی میز

جایی برای ماه نمانده است، پس برو
! خورشید را بیاور و بگذار روی میز

چیزی نمانده است به پایان رفتنم
اسبم کنار جاده و افسار روی میز

در نقطه چین ... که جای «تو» خالی ست در غزل
یعنی به جای گل سبدی خار روی میز

یک غم، ـ غم بزرگ ـ نشسته کنار من
یک دل، از آرزوی تو سرشار روی میز

از گفتن و نوشتن حالی نمانده است

بر لب هزار نغمه و خودکار روی میز