20 mai 2008

La brouette ou les grandes inventions



شعری از ژاک پره ور
ترجمه محسن فارسانی
Jacques Prévert
1900-1977
Paroles


«La brouette ou les grandes inventions»
Le paon fait la roue
Le hasard fait le reste
Dieu s'assoit dedans
Et l'homme le pousse.

گاری یا نوآوری های بزرگ

طاووس گاری می سازد
تقدیر کاملش می کند
خدا بر آن می نشیند
.و انسان آن را می راند

اشاره ای مختصر در باره چند واژه کلیدی در این شعر

آنچه در این شعر بیشتر از هر چیز دیگری خواننده را به تفکر وا می دارد. استفاده شاعر از واژه های (طاووس)، (تقدیر)، (خدا) و (انسان) است. بدون شک با کمی دقت در این شعر به سادگی در می یابیم که بین این چهار واژه، پیوند مستحکمی وجود دارد. برای طاووس می توان نماد های گوناگونی را در هند، ایران و غرب پیدا کرد، از جمله طبیعت دوگانه و نامیرایی. مسیحیان اولیه عقیده داشتند که گوشت طاووس چون پیکر مسیح در قبر ناپوسیدنی است! بر بسیاری از موزاییک ها نقش این پرنده به عنوان موجودی نامیرا دیده می شود. همچنین نشستن بر دامان طاووس در نقاشی های شرق و غرب بسیار دیده می شود. طاووس را پرنده ای خود خواه، و مغرور می دانند. همانطور که پره ور سروده است، چرخی که طاووس با دمش برای جلب رغیب می سازد کامل نیست. اما تقدیر می تواند آن را تا نقطه «وصل» کامل کند. این تعبیر زیبایی است. با توجه به نمادهای هندی هنگامی که ایزد کامه (یا ایزد عشق ورزی) بر طاووس سوار می شود، مظهر هوس نامحدود و بی پایان است و احتمالاً منظور پره ور اشاره ای غیر مستقیم به همین موضوع است. در شعر «پره ور» واژه «خدا» می تواند به جای ایزد عشق ورزی به کار گرفته شده باشد. (خدا بر آن می نشیند). از طرف دیگر با توجه به متون نویسندگان کهن فرانسوی خدا در واقع همان تقدیر و تصادف است. همچنین براساس همین متون، مار با پیچیدن بر پاهای طاووس و پنهان شدن در زیر پرهایش از جهنم وارد بهشت شد، برای همین پرنده ای نفرین شده به حساب می آید. با سیری در ادبیات کهن فرانسه می توان اینگونه نتیجه گرفت که تقدیر، در حقیقت چیزی جز خدا نیست. به عنوان نمونه دقت کنید به این مثالها :ـ
1."Il faut, dans la vie, faire la part du hasard. Le hasard, en définitive, c'est Dieu."(Anatole-François Thibault, dit Anatole France / 1844-1924 / Le jardin d'Epicure, 1894)

2. "Le hasard, c'est Dieu qui se promène incognito."(Albert Einstein / 1879-1955)

3. "Ainsi, détruire le hasard, ce n'est pas prouver l'existence d'un être suprême, puisqu'il peut y avoir autre chose, qui ne serait ni hasard, ni Dieu, je veux dire la nature, dont l'étude par conséquent, ne peut faire que des incrédules, comme le prouve la façon de penser de tous ses heureux scrutateurs."(Julien Offray de La Mettrie / 1709-1751)

4. "Le hasard est le pseudonyme de Dieu lorsqu'il ne voulait pas signer."(Anatole-François Thibault, dit Anatole France / 1844-1924)

11 mai 2008

Familiale


خانوادگی

شعری از ژاک پره ور
ترجمه محسن فارسانی

مادر می بافد
پسر می جنگد
مادر
این را کاملاً عادی می داند
اما پدر
پدر چه می کند ؟
تجارت
زنش سرگرم بافتن است
پسر در حال جنگ
.پدر تجارت
پدر این را امری عادی می داند
،اما پسر
پسر چه می انگارد؟
هیچ
پسرهیچ سر در نمی آورد
مادرش می بافد
پدرش تجارت
خودش جنگ
وقتی جنگ را تمام کند
با پدر به تجارت مشغول خواهد شد
،جنگ ادامه می یابد
،مادر همچنان می بافد
پدر به تجارت می پردازد
پسر کشته می شود
و از ادامه باز می ماند
پدر و مادر به قبرستان می روند
پدر و مادر این را عادی می دانند
زندگی ادامه می یابد
زندگی با بافتن، جنگ، تجارت
تجارت، جنگ، بافتن، جنگ
تجارت، تجارت، تجارت
جنگ، جنگ، جنگ
.زندگی با قبرستان
La mère fait du tricot
Le fils fait la guerre
Elle trouve ça tout naturel la mère
Et le père qu'est-ce qu'il fait le père ?
Il fait des affaires
Sa femme fait du tricot
Son fils la guerre
Lui des affaires
Il trouve ça tout naturel le père
Et le fils et le fils
Qu'est-ce qu'il trouve le fils ?
Il ne trouve rien absolument rien le fils
Le fils sa mère fait du tricot
Son père fait des affaires lui la guerre
Quand il aura fini la guerre
Il fera des affaires avec son père
La guerre continue la mère continue elle tricote
Le père continue il fait des affaires
Le fils est tué il ne continue plus
Le père et la mère vont au cimetière
Ils trouvent ça naturel le père et la mère
La vie continue la vie avec le tricot la guerre les affaires
Les affaires la guerre le tricot la guerre
Les affaires les affaires et les affaires
La vie avec le cimetière.
....................................
J. PRÉVERT, Paroles, 1946