بهار می رسد از کوچه باغ با تعجیل
می آورد گل و عشق و ترانه با زنبیل
دوباره قلب من و باغ می شود مقلوب
دوباره سال به نام تو می شود تحویل
دوباره سال به نام تو می شود تحویل
و سنگها همگی از شکوفه لبریزند
نشسته ام که مرا هم کنی به گل تبدیل
نشسته ام که مرا هم کنی به گل تبدیل
شبیه سرو بمان در کنار من سرسبز
چهار فصل بهارانه باش و بی تمثیل
چهار فصل بهارانه باش و بی تمثیل
به ترک اسب خود امشب سوار خواهم کرد
درست موسم تحویل سال ـ دختر ایل ـ
بهار دختر ایل است، با لباسی سبز
به دست سیب و به دامن ترانه و آجیل
غزل به آخر خط می رسد ـ به فروردین
! که فصل پنجم اسفند می شود تعطیل