خدا پیشانی ات را آفرید
تا دلتنگی هایت را بر آن بنویسی
چون صفحه ای
.با خط های کشیده ی موج گون
خدا ابروهایت را کشید
تا پرچمی سیاه باشند
.بر فراز چشمهای سوگوارت
و آینه ی چشمهایت را
تا در آن زخمهایت را بنگری
خدا لبهایت را آفرید
تا شرابی مرد افکن بنوشی
سرخ و شیرین
و بینی ات را
تا از آن فراتر ببینی
«...پس «گوش دل باز کن
و موهایت را
تا استعاره ای برای شب باشد
و سایه بانی
برای آسودن
□
اما خدا دل را برای چه آفرید؟
□
اما خدا دل را برای چه آفرید؟
ـ خدا دلت را آفرید
تا در آن معجونی به نام عشق بریزی
و درد را آفرید
!تا اکسیری برای درمان دل باشد
!تا اکسیری برای درمان دل باشد
.من و تو را برای همین آفرید