8 décembre 2007

بر قبر ویکتور هوگو


!سلام شاعر
مرا ببخش که دیر آمدم
«بی «شمس» و بی «فروغ
من از شهر «عمان» می آیم
«از شهر «بینوایان
«فارسان»







! شاعر
مرا ببخش
در ترانه باران بهار
بی «شقایق» و بی «لاله» آمدم
از آنسوی آبهای گرم مشرق
با حافظه ای پر از مولانا
پر از حافظ
-بگذار
غزلی بخوانمت
به شیواترین زبان جهان
! تا در گورت برقص آیی
شکر شکن شوند همه طوطیان هند»
«زین قند پارسی که به بنگاله می رود
-بگذار
از دفتردل خودم
شعری برایت بخوانم
می دانم تو درد مرا می فهمی
چرا که درد.زبان مشترک تمام شاعران جهان است


محسن فارسانی ـ پانتئون، قبر ویکتور هوگو