2 avril 2008

یک کلمه ی پنج حرفی

برای تمامی پرندگان در زنجیر
ناگزیر پرنده ای هستم
در قفس
که تمام آوازهایم را از یاد برده ام
و لب هایم بال نمی گشایند
که از دشتهای گندمگون
غزلی بخوانم
... یا از بهار آنسوی پرچین
یا دست کم
... از شکوفه های درخت گیلاس
ناگزیر هوای سکوت
تمام پرهایم را
آلوده کرده است
بی هیچ دلیل روشنی از آفتاب
تمام پرندگان
ـ یک نفس
سکوت را به حرف در می آورند
تمام پرندگان
ـ در قفس
از «آ» تا «یا» می خوانند
آن کلمه پنج حرفی را
آیا ؟
دیوارها
از چهار سوی
مرا در آغوش گرفته اند
دیوارهای ِ بی در
درهای ِ بی دیوار
هیچکدام مرا نمی فهمند
روزها سر بر در می کوبم
شبها سر بر دیوار
و تنها
به آن کلمه پنج حرفی می اندیشم
و به پرندگان ِ تنها
ـ که رها ـ
.بر زبان گنجشک می خوانند