5 mars 2008

ماهی ها بر ساحل می میرند

ماهی ها بر ساحل می میرند
و من در دریا

چشمآبی ات
بهانه ایست
که مرا به دریا می کشاند

حالا بر لب ساحل ایستاده ام
و تو باز رفته ای
که از باغ دریا صدف بچینی
خیال تو را با ماسه ها بازی می کنم
و گوش ماهی ها مرا می فهمند
چند دقیقه ی بعد
خورشید زرد می شود
و ماهیگیران از دریا باز می آیند
آنگاه ماهی ها
تمام ماسه ها و صدف ها را
بوسه بوسه می کنند
چند دقیقه بعد
ماهی ها بر ساحل می میرند
ماهی ها بر ساحل
ماهی ها
ماه
اه
ه
چند دقیقه ی بعد
آفتاب در ماهی تابه سرخ می شود
و دریا از گوش ماهی ها بالا می رود
حالا درست چند دقیقه بعد است
و بادهای هرزه گرد
از گیسوانم دست بر نمی دارند
اکنون چند دقیقه ی بعد است
و تو هنوز از دریا نیامده ای
و آفتاب
.دارد سیاه می شود

صبح روز بعد
دریا آرام و آسمان آبی است
و آفتاب دارد همچنان موج می زند
دریا آرام و آسمان آبی است
و تو از دیروز رفته ای به سراغ ماهی ها
جنونم سر به اوج می زند

و بعد از ساعتِ هنوز
تو از دریا نیامده ای
چند دقیقه ی بعد
طوفان می شود
و دریا سر به صخره ها می کوبد
چند دقیقه ی بعد
دریا در خنده های من گم می شود
!خنده های من در دریا